اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طلح

نویسه گردانی: ṬLḤ
طلح . [ طَ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی است . اعشی گوید :
کم رأینا من اناس هلکوا
و رأینا المرء عَمْراً بطلح .

(معجم البلدان ).


و گویند «ذوطلح » نام موضعی است که اعشی آنجا به خدمت عمرو رسید و شعری در مدح وی سرود که بیت فوق از آنجمله است و برخی معتقدند که اعشی در این شعر خویش از ذوطلح تیمناً به طلح بمعنی نعمت اکتفا کرده است . ابودواد الایادی گوید :
تعرف الدار و رسماً قد مصح
و مغانی الحی فی نعف طلح .
|| و گویند «ذوطلح » موضعی است که حطیئه در شعر خویش ذکر وی آرد بدینگونه :
ماذا تقول لافراخ بذی طلح
حمرالحواصل لا ماء و لا شجر...
و نیز گفته اند «ذوطلح » موضعی است پائین طائف ازآن ِ بنی محرز و همان است که حطیئه ذکر وی آرد و هم گفته اند طلح موضعی است دیگر به بلاد بنی یربوع . و نیز گفته شده است که «ذوطلح » موضع دیگری است . (معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
تله تایپ . [ ت ِ ل ِ ] (انگلیسی / فرانسوی ، اِ) ۞ یکی از قسمتهای دستگاه گیرنده ٔ تلگراف است . هنگامی که دستگاه فرستنده اخبار را بمقصد می فرس...
تله ویزیون . [ ت ِ ل ِ یُن ْ] (فرانسوی ، اِ) تلویزیون . رجوع به تلویزیون شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.