اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طلو

نویسه گردانی: ṬLW
طلو. [ طُل ْوْ ] (ع ص ) قابض باریک اندام . || (اِ) گرگ . (منتهی الارب ). (بکسر) بعربی اسم ذئب است و بفارسی مس را نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
سه تلو. [ س ِ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش گاوبندی شهرستان لار، واقع در 8 هزارگزی باختر گاوبندی ، کنار راه شوسه ٔ سابق بوشهر به لنگه...
سیاه تلو. [ ت َ ] (اِ مرکب ) درختچه ای است خاردار که نام علمی آن «پالیوروس - اسپینا کریستی » ۞ میباشد. این درختچه در سراسر جنگلهای شمال د...
سیاه تلو. [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان استرآباد بخش مرکزی شهرستان گرگان . دارای 450 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ جورولی و قنات . محصول ...
مثل و مانند
گردنه ٔ تلو. [ گ َ دَ ن َ ی ِ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) گردنه ای است در راه تهران به شمشک میان تلو و لشکرک که در 26000گزی تهران واقع است .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.