طمع گسستن . [طَ م َ گ ُ س َس ْ ت َ ] (مص مرکب ) طمع بریدن . قطع امید کردن . دل برداشتن . صرف نظر کردن . ترک آز
: سزد که بگسلم از یار سیم دندان طَمْع
سزد که او نکند طَمْع پیر دندان کَرْو.
کسائی .
طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی
طمع بگسل و هرچه خواهی بگوی .
سعدی .