اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طن

نویسه گردانی: ṬN
طن . [ طِن ن ] (ع اِ) خرمای تر سرخ نیک شیرین . (منتهی الارب ). رطب سرخ بسیار شیرین . (منتخب اللغات ) (فهرست مخزن الادویه ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۳ ثانیه
تن . [ ت ُ ] (اِ) ۞ یک نوعی ماهی که خشک آن را برای تریاق زهر مار بکار برند. (ناظم الاطباء). ماهی بزرگی است که در دریای مظلم و در دریای...
تن . [ ت ِن ن ] (ع اِ) همتا و حریف و همزاد. ج ، اتنان . یقال : فلان تن فلان ، و هماتنان . (منتهی الارب )(از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقر...
تن . [ ت ِن ن ] (اِخ ) ۞ پادشاه صیدا که در نبرد با اردشیر سوم تسلیم شد و بدستور اردشیر پس از تسلیم مردم صیدا به قتل رسید. ورجوع به تاریخ ...
تن . [ ت ِ ] (اِخ ) هیپولیت ۞ ... فیلسوف و مورخ و منقد فرانسوی (1828-1893م .) است . وی کوشیده است که آثار هنری و ادبی را مانند وقایع تاریخی...
تن تن . [ ت َ ت َ ] (اِ مرکب ) کنایه از نغمه و سرود. (آنندراج ). سرود و نغمه و آهنگ و ترانه . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ) : در خانه ...
تن زن . [ ت َ زَ ] (نف مرکب ) خاموش شونده که فاعل است . (برهان ذیل تن زدن ). تن زننده . کاهل . تن آسان : کاهلی پیشه کردی ای تن زن وای آن ...
تن سر. [ ت َ س َ ] (اِخ ) تنسر. نام مرد بزرگواری از پارسیان ایران بوده است که اورا موبد موبدان می گفته اند و نام او بهرام خورزاد و معاصر با ...
هم تن . [ هََ ت َ ] (ص مرکب ) هم جسم . هم جنس : مرغ خاکی ، مرغ آبی هم تنندلیک ضدانند وآب و روغنند.مولوی .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
یا تناز ... واژگون شده از ناز تن می باشد... دارنده ی تنی که لطیف و چشمگیر می باشد...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۵ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.