طن
نویسه گردانی:
ṬN
طن . [ طَن ن ] (ع مص ) به بانگ آوردن تشت و جز آن . (منتهی الارب ). به بانگ آمدن تشت (لازم است و متعدی ). (منتهی الارب ). || آواز کردن مگس و طشت و گوش و جز آن . (منتخب اللغات ). گوش بانگ کردن . (زوزنی ).
واژه های همانند
۱۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
تن . [ ت ُ ] (اِ) ۞ یک نوعی ماهی که خشک آن را برای تریاق زهر مار بکار برند. (ناظم الاطباء). ماهی بزرگی است که در دریای مظلم و در دریای...
تن . [ ت ِن ن ] (ع اِ) همتا و حریف و همزاد. ج ، اتنان . یقال : فلان تن فلان ، و هماتنان . (منتهی الارب )(از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقر...
تن . [ ت ِن ن ] (اِخ ) ۞ پادشاه صیدا که در نبرد با اردشیر سوم تسلیم شد و بدستور اردشیر پس از تسلیم مردم صیدا به قتل رسید. ورجوع به تاریخ ...
تن . [ ت ِ ] (اِخ ) هیپولیت ۞ ... فیلسوف و مورخ و منقد فرانسوی (1828-1893م .) است . وی کوشیده است که آثار هنری و ادبی را مانند وقایع تاریخی...
تن تن . [ ت َ ت َ ] (اِ مرکب ) کنایه از نغمه و سرود. (آنندراج ). سرود و نغمه و آهنگ و ترانه . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ) : در خانه ...
تن زن . [ ت َ زَ ] (نف مرکب ) خاموش شونده که فاعل است . (برهان ذیل تن زدن ). تن زننده . کاهل . تن آسان : کاهلی پیشه کردی ای تن زن وای آن ...
تن سر. [ ت َ س َ ] (اِخ ) تنسر. نام مرد بزرگواری از پارسیان ایران بوده است که اورا موبد موبدان می گفته اند و نام او بهرام خورزاد و معاصر با ...
هم تن . [ هََ ت َ ] (ص مرکب ) هم جسم . هم جنس : مرغ خاکی ، مرغ آبی هم تنندلیک ضدانند وآب و روغنند.مولوی .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
یا تناز ... واژگون شده از ناز تن می باشد... دارنده ی تنی که لطیف و چشمگیر می باشد...