اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طو

نویسه گردانی: ṬW
طو. (ترکی ، اِ) طوی . ضیافت . عروسی :
دائماً خاقان ما کرده ست طو
گوش مارا می کشد لاتقنطوا.

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
ده تو. [ دَه ْ ] (ص مرکب ) ده لا. ده تا. دارای ده تو. ده لایه : بر من که دلم چو شمع یکتاست پیراهن غم چو شمع ده توست .سعدی .
سه تو. [ س ِ ] (ص مرکب ) سه طبقه ، در جامه و کاغذ و امثال آن . (یادداشت بخط مؤلف ). || قسمی درهم نبهره و معرب آن ستوق است . (یادداشت بخ...
شاه تو. (اِخ ) بنابروایت حافظ ابرو مؤلف ذیل جامع التواریخ در سال 706 هَ . ق . که الجایتو بطرف گیلان و لاهیجان رهسپار گردید این شخص ظاهراً ...
تله تو. [ ت َل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان باباجانی است که در بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع و 100 تن سکنه دارد و محصول آنجا کتیراست . (از ...
دره تو. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهمئی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . واقع در 30هزارگزی جنوب باختری صیدان مرکز دهستان ، ب...
چنگ تو. [ چ ِ ] (اِخ ) ۞ شهری از چین ، پایتخت سوچوان ۞ . 800000 تن سکنه دارد و مرکز بزرگ صنعتی است .
اسبل تو. [ اُ ب ُ ت َ / تُو ] (اِ مرکب ) ۞ (از: اسبل ، مصحف سپرز + تو، صورتی از تب ) خون میز سپرزی . زهره تو. بیماری اسب و گوسفند و بز و شتر.
اوکک تو. [ ] (اِخ ) یازدهمین از خانان مغولستان از نسل چنگیز (از 857 تا 868 هَ . ق .) رجوع به ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول شود.
شبره تو. [ ش َ ب َ ؟ ] (اِخ ) ده از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار. دارای 390 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است . (از فر...
شیوه تو. [ شی وَ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان سقز. سکنه ٔ آن 100 تن . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.