اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طو

نویسه گردانی: ṬW
طو. [ طَ وِن ْ ] (ع ص ) گرسنه . طاو. طاوی . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
قوره تو. [ رَ ت ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی قصرشیرین . محصول آن غلات ، دیم و صیفی کاری . شغل سکنه ٔ آن زراعت و گله داری است ....
میان تو. (اِخ ) دهی است از دهستان طاغنکوه بخش فدیشه شهرستان نیشابور، واقع در 30هزارگزی شمال فدیشه با 103 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ای...
ته و تو. [ ت َ هَُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تَه تو. ژرفای چیزی . عمق موضوعی . جزئیات امری .- ته وتوی کاری یا امری یا چیزی یا مطلبی را درآو...
بیلیک تو. (اِخ ) اولین خان از خانان مغولستان از نسل چنگیز (771 - 780 هَ . ق .). رجوع به طبقات سلاطین لین پول ترجمه ٔ اقبال شود.
خامه تو. [ م َ / م ِ ] (اِ) خامه ای که بروی شیر خام بندد. خامه ٔ شیر. (یادداشت بخط مؤلف ).
پین آن تو. [ ت ُ ] (اِخ ) ۞ بزرگترین ایالت شبه جزیره ٔ کره واقع در ساحل شمال شرقی چین و در جهت شمال غربی قطعه ٔ نامبرده از طرف شمال به ...
دره تی تو. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوهستان بخش راور شهرستان کرمان . واقع در 58هزارگزی شمال باختری راور و 5هزارگزی شمال ر...
کانالت تو. [ ل ِت ْ ت ُ ] (اِخ ) ۞ نقاش ایتالیایی که در ونیز بدنیا آمد. وی مؤلف کتاب مناط ونیز است (1768-1697).
گاوآهن تو. [ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سارال بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 32000گزی جنوب باختری دیواندره و 12000گزی جنوب نعل...
تاماری تو. (اِخ ) برادر «خوم بان ایگاش » پادشاه عیلام بود و بر اثراغتشاش های داخلی عیلام که آسوریها آن را دامن میزدندتاماری تو برادر خود را ک...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.