حس انتقامت فروکش کرد . دلت خنک شد.( دری هزاره های افغانستان)
خوش به حال تو. [ خوَش ْ / خُش ْ ب ِ ل ِ ت ُ ] (صوت مرکب ) طوبی لک . خوشا حال تو.
تو این کاره نیستی = توان انجام این کار را نداری، بلد نیستی، جراتش را نداری... و کلاً برای ذکر اطمینان از ناتوانی طرف مقابل در انجام کار.
لابیرنت. ا. (به انگلیسی: Labyrinth از یونانی: λαβύρινθος labyrinthos ) ماز (maze)، هزار تو ، هزارچم ، حلزونی و جز آن. ریشه این واژه در اساطیر یونان اس...
به حالتی گفته میشود که کسی در تلاش برای کسب سود زیاد، ناگهان دچار خسران و ضرر شدیدتری میشود