طوا
نویسه گردانی:
ṬWʼ
طوا. [ طَ ] (اِخ ) نام دیهی از استرآبادرستاق . (مازندران و استرآباد رابینو ص 127).
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
طواء. [ طَ ] (اِخ ) نام وادئی میان مکه و طائف . رجوع به طوی شود. (معجم البلدان ).
طوع . [ طُوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طائع. (منتهی الارب ). رجوع به طائع شود.
طوع . [ طَ ] (ع مص ، اِمص ) فرمان برداری . فرمان برداری کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر) (منتهی الارب ). فرمان بردن . (منتخب اللغات ). فرمان کردن ....
توا. [ ت َ ] (از ع ، اِ مص / ص ) بمعنی ضایع و خراب و تلف باشد. (برهان ). بمعنی خراب و ضایع باشد. (فرهنگ جهانگیری ). ضایعشده و خراب شده و منهد...
توا. [ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بازفت است که در بخش اردل شهرستان شهرکرد واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
تواء. [ ت َ ] (ع مص ) هلاک شدن . (منتهی الارب ). هلاکت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
تواء. [ ت ِ ] (ع اِ) داغی است چلیپایی بر ران و گردن ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
توع . [ ت َ ] (ع مص ) مسکه یا فله به پاره ٔ نان برگرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
گارگان توا. (اِخ ) ۞ قهرمان عمده و عنوان کتاب مشهوری است که رابله در آن همه ٔ افکار هزل و شکاکیت توأم با استهزاء را جلوه گر میسازد. گار...