اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طوبی

نویسه گردانی: ṬWBY
طوبی . [ با / بی ] (اِخ ) نام درختی است در بهشت . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). نام درختی است در بهشت که بهر خانه از اهل جنت شاخی از آن باشد و میوه های گوناگون و خوشبوئی از آن حاصل آید... و هندیان آن را کلپ برچهه خوانند. (غیاث ) (آنندراج ) :
بباغی در او سایه ٔ شاخ طوبی
بباغی در او چشمه ٔ آب کوثر.

فرخی .


درختی ساختم مانند طوبی خرم و زیبا
که هر لفظیش دیناریست هر معنیش خرمائی .

ناصرخسرو.


سایه و مایه که دولت را و نعمت را از اوست
از درخت طوبی و از چشمه ٔ کوثر گرفت .

مسعودسعد.


نهاد گوئی رضوان بشاهراهش بر
میان هر دو سه گامی نهالی از طوبی .

ابوالفرج رونی .


چو طعنه هاست که اطفال باغ می نزنند
به گونه گونه بلاغت بلوغ طوبی را.

انوری .


تحفه ٔ بزم اوست مریم وار
هرچه طوبی به نوبر افشاند.

خاقانی .


فیض هزار کوثر و زین ابر یک سرشک
برگ هزار طوبی و زین باغ یک گیا.

خاقانی .


آن کس که یافت طوبی و طرف ریاض خلد
طرفه بود که چشم به طرفا برافکند.

خاقانی .


بر آتش هرکه مدح تو خواند ۞
جز طوبی و ضیمران ندیده ست .

خاقانی .


هر جا که عدل سایه کند رخت دین بنه
کاین سایبان ز طوبی اخضر نکوتر است .

خاقانی .


بی منت نامیه درختت
افراخته تر ز شاخ طوبی .

سیف اسفرنگی .


صاحب آنندراج گوید: طوبی قامت و طوبی قد از اسمای محبوب است . خواجه آصفی راست :
ز طوبی قامتان بس باشدم سرو خرامانم
چرا قمری صفت هر لحظه بر شاخی دگر باشم .
و نیز آصفی راست :
آصفی طوبی قدان را نشئه ای میشد بلند
التماس جرعه ای زآن مجلس عالی کنم .
|| بهشت به لغت هندیه . (منتهی الارب ) (المعرب ). نامی است بهشت را. (مهذب الاسماء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
طوبی . [ با ] (ع ص ) ج ِ طیبة. (منتهی الارب ).
طوبی . [ با ] (ع ص ) تأنیث اَطیب . پاک . پاکیزه . || رام . || حُسنی ̍. نیکو. || برگزیده . || سُخ . خوش . (منتخب اللغات ) : نبید پیش من آمد...
طوبی . (ص نسبی ) منسوب به قصر الطوب . (سمعانی ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
علی طوبی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن حسن بن طوبی . مکنی به ابوالحسن . ادیب و نویسنده و شاعر و معاصر معزبن بادیس بود. وی به مشرق نیز سفر کرد. ...
شجره ٔ طوبی . [ ش َ ج َ رَ / رِ ی ِ با ](اِخ ) درخت طوبی . و طوبی درختی است در بهشت . رجوع به طوبی شود. || (اِ مرکب ) در اصطلاح عرفا اصول م...
توبی . [ ] (اِ) عرقچین پنبه ای . عرقیه . کلاه ترک دار. (فرهنگ لغات دیوان البسه ص 198) : برآورد دستار کرزی کران فروکوفت بر ترک توبی روان .ن...
توبی . [ ت ُ] (اِخ ) ۞ یهودی از قبیله ٔنفتالی که بر اثر تدین خود مشهور گردید و در دوران پیری کور شد و به وسیله ٔ پسرش ، بر اساس راهنمائی فر...
توبی جبه . [ ؟ ج ُب ْ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) این کلمه در دیوان البسه ٔ نظام قاری آمده و در فرهنگ لغات با علامت استفهام معنی نشده است ولی ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.