گفتگو درباره واژه گزارش تخلف طوس نویسه گردانی: ṬWS طوس . (ع اِمص ) دوام و همیشگی چیزی . (منتهی الارب ). || (اِ) دوائی که جهت حفظ صحت خورند. (منتهی الارب ). داروئی که برای حفظ آشامیده شود. (منتخب اللغات ). || (مص ) بپوشانیدن ۞ . (تاج المصادر). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی طوس طوس . [ طَ ] (ع اِ) ماه . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || (اِمص ) خوبی و تازگی چهره بعدِ بیماری . (منتهی الارب ). خوبی رو وتازگی آن بعد ... طوس طوس . (اِخ ) از دیههای بخارا. (معجم البلدان ). طوس طوس . (اِخ ) ناحیتی است (به خراسان ) و اندر وی شهرکهاست چون طوران و نوقان و بروغون و رایکان و بنواذه و اندر میان کوههاست و اندر کوههای و... طوس طوس . (اِخ ) پسر نوذر. وی در دربار چند شاهنشاه ایران ، کیقباد و کاوس و کیخسرو، مقام اسپهبدی داشته است . رجوع به توس در همین لغت نامه و آنندر... طوس طوس . (اِخ ) نام یکی از شاهان مصر که پس از شورش آنجا در زمان داریوش دوم بسلطنت رسیده اند. ابوریحان در آثارالباقیه (چ لیپزیک 1923 ص 91)نا... پور طوس پور طوس . [ رِ ] (اِخ ) پسر طوس : بفرمود تا در میان پور طوس بگردد به هر جای با بوق و کوس .فردوسی . گاو طوس گاو طوس . [ وِ ] (اِخ ) لقبی است (تنابذی ) که حسودان به خواجه نظام الملک میدادند. رجوع به گاو و رجوع به امثال و حکم دهخدا شود. چاه طوس چاه طوس . (اِخ ) دهی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار که در 96 هزارگزی باختر لار درجنوب کوه گوکردی واقع شده . دامنه ، گرمسیر و مالا... آذری طوس آذری طوس .[ ذَ ] (اِ) نام مسهلی است مرکب از بیست وپنج جزء. طوس خیمه طوس خیمه . [ خ َم َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان در 12 هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود