اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طویل

نویسه گردانی: ṬWYL
طویل .[ طَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مزرج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان در 35 هزارگزی شمال خاوری قوچان و 32 هزارگزی خاور شوسه ٔ عمومی قوچان به باجگیران . کوهستانی و معتدل با 162 تن سکنه . آب آن از رود اترک . محصول آنجا غلات و تریاک . شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی . راه آن مالرو است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۳.۹۷ ثانیه
طویل . [ طَ ] (ع ص ) دراز. ج ، طِوال ، طیال . (منتهی الارب ). بلند. نقیض قصیر. خلاف قصیر : پیراهن قصیر بود زشت بر طویل پیراهن طویل بود زشت بر...
طویل . [ طَ ] (اِخ ) دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز در 22 هزارگزی جنوب اهواز و 6 هزارگزی باختر راه آهن بندر شاهپور به اهواز. دش...
ام طویل . [ اُم ْ م ِ طَ ] (اِخ ) دایه ٔ علی بن حسین (ع ) بود. پسر او یحیی برادر رضاعی امام سجاد باشد. (یادداشت مؤلف ).
حسن طویل . [ ح َس َ ن ِ طَ ] (اِخ ) (شیخ ...) درگذشته ٔ 1317 هَ . ق . او راست : عنوان البیان در تفسیر که مقدمه ٔ آن درمصر به سال 1316 هَ . ق . چا...
طویل دراز. [ طَ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چغاپور بخش خورموج شهرستان بوشهر در 30 هزارگزی جنوب خورموج و دامنه ٔ خاوری کوه مند. جلگه و معتدل ...
ظلکم طویل . [ ظِل ْ ل ُ ک ُ طَ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ دعایی ) سایه ٔ شما پاینده . عمرتان بادا دراز.
طویل العمر. [طَ لُل ْ ع ُ ] (ع ص مرکب ) دراززندگانی . بسیارزیست .
بطیخ طویل . [ ب ِطْ طی خ ِ طَ ] (اِ) خربزه است و قید طویل برای جدا کردن آن از بطیخ مستدیر می آورده اند که هندوانه باشد. ملونیا. (ابن بیطار...
طویل الباع . [ طَ لُل ْ ] (ع ص مرکب ) درازدست . (مفاتیح خوارزمی ). و رجوع به باع شود.
طویل البنات . [ طَ لُل ْ ب َ ] (اِخ ) کوهی میان یمامه و حجاز (طویل النبات بتقدیم نون بر باء نیز آمده است ). (معجم البلدان ).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.