اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طه

نویسه گردانی: ṬH
طه . [ طا ها ] (اِخ ) ابن ابراهیم الاربلی . صاحب فوات الوفیات در ذیل نام وی به ایراد دو بیت ازاشعار او بسنده کرده و گوید «من شعره » :
دع النجوم لطرقی یعیش بها
و انهض بعزم صحیح ایها الملک
ان النبی و اصحاب النبی نهوا
عن النجوم و قدعاینت ما ملکوا.

(از فوات الوفیات ج 2 ص 195).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
ته میکده . [ ت َ هَِ م َ / م ِ ک َ دَ / دِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ته میخانه . به معنی میکده و زمین میخانه و این اصطلاح اهل زبان است . (ب...
ته و بالا. [ ت َ هَُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) به معنی زیروزبر باشد که تحت و فوق است . (برهان ) (از انجمن آرا)(از آنندراج ) (از ناظم الاطباء)...
ته بر کردن . [ ت َه ْ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درخت یا شاخه ای را بتمام بریدن . از بیخ متصل به زمین در درخت و متصل به تنه ، در شاخ بریدن . ...
ته میدانی . [ ت َ هَِ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) مردم بی سروپا و خانه بدوش . (غیاث اللغات ). جمعی هستند از لوطیان و بی سروپایان که در ته میدان گاه...
به لکنت افتادن .گرفتگی زبان در هنگام سخن گفتن . درماندن به سخن . کندی زبان . کندزبانی . زبان شکستگی . درماندگی در جواب کسی را دادن.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بی سر و ته . [ س َ رُ ت َ ] (ص مرکب ) (از: بی + سر + و + ته ) بی سر و بن . بی ابتدا و انتها: گفته های بی سر و ته ، خبر بی سر و ته ، دعوی بی ...
ته نشین شدن . [ ت َه ْ ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) راسب شدن و درد گشتن . (ناظم الاطباء). ته نشستن . (فرهنگ فارسی معین ).
ته نشین کردن . [ ت َه ْ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راسب کردن و درد نمودن . (ناظم الاطباء). ترسیب . ارساب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زانو ته کردن . [ ت َهَْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به ادب نشستن . (آنندراج ) : چو زانوی مشاطگی ته کندسها ناز زیبائی مه کند.ظهوری (ازآنندراج ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۰ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.