اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طه

نویسه گردانی: ṬH
طه . [ طاها ] (اِخ ) ابن مهنا الجبرینی الشافعی المحتد الحلبی المولد، العالم الفاضل المتقن العلامة المحقق واحدالدهر فی الفضائل . وی مفسرو محدث و بعلوم عقلی و نقلی محیط و مردی تیزخاطر و صاحب هوشی سرشار بود. در غور بمطالب بسی عمیق و مدقق بود با زهد و عفافی مفرط. در سال 1084 هَ . ق . قدم بعرصه ٔ وجود نهاد و بالفطره در عالم آفرینش خواهان دانش به دنیا آمد. از دانشمندان عصر خویش به فراگرفتن علوم مشغول گردید و تا سن بلوغ دست از طلب علم بازنداشت و تا سال 1131 سعی و کوشش او در تحصیل ادامه پیدا کرد و در آن سال مسافرتی بحجاز کرد. صحیح بخاری را نزد شارح آن المتقن الضابط ابومحمد عبداﷲبن سالم البصری استماع کرد و از وی اجازه ٔ روایت صحیح بخاری وسایر کتب به دست آورد. علوم عربیت را نزد شیخ عبد مصری فراگرفت . شیخ تاج الدین قلعی و شیخ عبدالقادر که هر دو مفتی مکه بوده اند از مشایخ صاحب ترجمه بشمار میروند، همچنین نزد شیخ یونس مصری و شیخ ابوالحسن السندی ثم المدنی نیز استفاده ها برد و سپس به وطن خویش بازگشت و اشتغل بالافادة و الحق الاحفاد بالاجداد وز آن پس بحجاز بازگشت بسال 1161 و در مکه نزدیک به دو سال اقامت گزید و پس از آن به وطن خویش مراجعت کرد. بر صحیح بخاری تا باب مغازی تعلیقاتی نوشته و تراجم احوال کسانی را که در غزوه ٔ بدر با حضرت پیغمبر صلواة اﷲ علیه و آله همراه بوده کتابی فراهم آورده ، و جز آنچه نام برده شد نیز تحریراتی دارد. خلقی بیشمار از دانش وی استفاده ها کردند. با دوستان خویش همواره مزاح و مداعبه داشت . و کان یعانی حرفة الالاجة ینسج و تباع . (ظ. منظور الیجه بافی است که میبافته و بفروش میرسانده ، و بعد از این جمله هم جمله ٔ دیگری آورده که ترجمه اش این است : برای وی غیر ازین راه طریق دیگری جهت زندگانی نبود). وی شعر نیز میگفت و این قصیده در وصف شمائل حضرت ختمی مرتبت صلی اﷲ علیه و آله از اوست :
یا اهیل النقا لقدهمت وجدا
فی هواکم و قد جفا الجفن سهدا
ماتناسیت للربوع لسلع
سل من الرکب من تناسیت عهدا
کیف انسی و فیکم ُ من تسامی
فی سماء السماء فخراً و مجدا
خاتم الرسْل سید الکون طه
من غدا فی شمائل الحسن فردا
ذوجبین سما الهلال و وجه
اخجل البدر بالبها اذ تبدی ̍
فی اساریره سنا الشمس تجری
من سناه اهتدی الذی ضل رشدا
اهدب الجفن فوق خد اسیل
اکحل العین بالنفوس مفدی ̍
افرق السن ان تبسم تلقی
مثل حب الغمام والدر نضدا
ازهراللون انفه کان اقنی
بالقنا للعدی ابادو اردی ̍
شثن الکف للکرادیس ضخم
راحتاه جوداً من البحر اندی ̍
ربعة کان ان مشی یتکفاء
رجل الشعر لیس سبطاً و جعدا
کان فخماً مفخماً یتلألأ
خافض الطرف اکثر الخلق حمدا
بین کتفیه مثل بیض حمام
خاتم الانبیاء للخلق مبدا
و مغیث لمن اتی مستجیراً
من ذنوب فاضت علی البحر مدّا
و صریخ ٌ لمستریح خطوب
قد توالت علیه عکساً و طردا
ورؤف ٌ بنا و ایضاً رحیم ٌ
کم حبانی فضلاً و للخیر اسدی ̍
یا رسول الوری سمیک طه
قد سعی فی الهوی مکباً مجدّا
کلما کان یستعد لرشد
اخرته القیود عما استعدا
وَ هْوَ قد حل فی حماک و حاشا
ان ینال المنیخ ُ بالباب ردّا
و صلوة الاله فی کل آن
مَعْ سلام الی ضریحک یهدی ̍
و الی الاَّل و الصحاب جمیعاً
ما سنا کوکب بأفْق تبدی .
وفات ابن مهنا هنگام چاشتگاه روز پنجشنبه بیست وچهارم ربیعالاول بسال 1178 به وقوع پیوست . در اواخر ماه صفر مریض و بستری شد و قریب ده روز در منزل متوقف بود، و در ایام بیماری اختلالی در مشاعرش رخ داد. پسری و دختری از وی باقی ماند. در بیرون باب المقام بطرف مغرب اورا بخاک سپردند و مدفن او در شمالی ِ قبةالعوامید واقع شده است . از مرگ وی مردم همگی قرین غم و اندوه و مصیبت زده بودند. یکی از نویسندگان که ترجمه ٔ احوالی از وی نوشته ، ضمناً گوید: بامداد روز وفات وی در حالی که جماعتی از خویشان و اقارب نزد وی نشسته و از آن جمله خواهرزادگان و گروهی از زنان صالحه ٔ سالخورده ٔخانواده ٔ وی نیز حاضر بودند، مرغی سبزرنگ از هوا فرودآمده دوری چند بر گرد وی بگشت و سپس بر روی سینه ٔ وی بنشست و بسوی آسمان برپرید. سید عبداﷲ یوسفی حلبی در ماده ٔ تاریخ وفات وی این ابیات را سروده است :
بُشری لطه حیث حا-
زَ فضائلاً عقلاً و نقلا
لقد ارتضاه و قد حبا-
ه ُ اﷲ مغفرةً و فضلا
لما غداالفردوس فی
دار البقاء له محلا
ارّخته بعلی الجنا-
ن ِ مُحدِث ُ الشهباء حلا.

(سبک الدُرر ج 1 ص 219).


وی راست شرحی بر ترجمه ٔ احوال اهل بدر (کسانی که درغزوه ٔ بدر در راه اسلام جهاد میکرده اند) که بسال 1164 هَ . ق . از تألیف آن فراغت یافت . متن این کتاب ازشیخ عبداللطیف البقاعی است و شرح مزبور بسال 1294 هَ . ق . در بولاق بطبع رسیده است . (معجم المطبوعات ج 1 ستون 259). و نیز رجوع به الاعلام زرکلی ج 2 ص 452 شود. محمد راغب طباخ ، در تاریخ حلب بنقل از تاریخ ابن میرو، اشعار ذیل را به طه ابن مُهنا نسبت داده است :
قم الی روضة الحبیب و باکر
و اغتنم فرصة الزمان فبادر
ان ّ مرعی الشباب یعشو سریعاً
و ربیع السرور کالطیف زائر
و الثم الثغر و ارتشف ریق حب
ان ّ لثم الثغور یجلو الخواطر
فی زمان الربیع و النهر جار
فی حیاض الریاض و الزهر زاهر
باختلاف الالوان یزهو و یزکو
باصفرار منه تسر النواظر
و احمرارٌ کحمرة من عقیق
مَعْ بیاض کالدر للعقل باهر
و طیورٌ علی الغصون تغنی
کل الف منها لالف تناظر.
قال و هی قصیده طویلة.

(اعلام النبلا ج 7 ص 34).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ته پر. [ ت َه ْ پ ُ ] (ص مرکب ) تفنگ و توپی که ته آن را باز کرده باروت و گلوله در وی گذارند. (ناظم الاطباء). مقابل سرپر. تفنگ که در آن ف...
یک ته . [ ی َ / ی ِ ت َه ْ ] (ص مرکب ) یک لا. یک تو. یکتا. (یادداشت مؤلف ). رجوع به یک تهی و یکتا شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
در زبان کردی به معنی مجهز و آراسته است
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ته بند. [ ت َه ْ ب َ ] (نف مرکب ) صحاف که ته بندی کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ته بندی شود.
ته برگ . [ ت َه ْ ب َ ] (اِ مرکب ) اصطلاح در قمار با ورق مقابل سربرگ . آنکه در حلقه ٔ قمار ورقهای آخر، او را باشد.
ته خان . [ ت َه ْ ] (اِ مرکب ) اصطلاح بازی نرد خانه ٔ آخر نرد، مقابل افشار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۰ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.