طی کردن . [ طَی ی
/ طِی ی
/ طَ
/ طِک َ دَ ] (مص مرکب ) سپردن . بسپردن . بگذاشتن . پیمودن .قطع کردن . بریدن راهی را: شبح المفازة؛ طی کرد بیابان را. (منتهی الارب ). طوی البلاد طیاً؛ طی کرد زمین را. (منتهی الارب ). || نوردیدن . درنوردیدن . نَوشتن . درنَوشتن . درپیچیدن . لوله کردن
: سزد که چون کف او نشر کرده نشره ٔ جود
روان «حاتم طی » طی کند بساط سخا.
خاقانی .
مصادر فوق مجازاً در موردراه نیز مستعمل است .
-
طی کردن قیمت چیزی ؛ بریدن بها.
-
طی کردن نامه ؛ درپیچیدن آن .
|| در تداول فارسی ، مردن . نفس آخر درکشیدن .