ظاهر
نویسه گردانی:
ẒAHR
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن عمربن ابی زیدان (1106 - 1196 هَ . ق .). مردی زیرک و شجاع بود. اصل وی از مدینه است و یکی از نیاکان او به فلسطین مهاجرت کرد و آنجا توطن گزید. پدرظاهر در روزگار ولایت امیر بشیر شهابی بر لبنان ، حاکم صفد و توابع آن بود و پس از او پسرش ظاهر به حکومت صفد نشست . سلیمان پاشا والی دمشق در سال 1150 هَ . ق . به مقاتله ٔ وی برخاست و ظاهر در طبریه متحصن شد و چون سلیمان پاشا دفعةً وفات یافت و یا به قولی مسموم گشت ، در کار ظاهر گشایشی پیدا آمد و بر عکه و ناصریه و طبریه دست یافت . و عثمان پاشا والی دمشق به سرکوبی وی مأمور شد ولی سپاهیان ظاهر او را منهزم ساختند و ولایات صیدا و عکه و حیفا و یافا و رمله و جبل نابلس و نواحی مشرق اردن و صفد و جبل عامل زیر فرمان او درآمد و حکومت عثمانی در ساحل حیفا نیز اضطراراً او را به حکومت آن نواحی بشناخت و پس از این وقایع مردی به نام ابوالذهب که از سران لشکر مصر بود بر وی خروج کرد و حکومت را از چنگ او بیرون کرد و کار ظاهر به خواری کشید. اما چون ابوالذهب ناگهانی در صیداء به سال 1188 بمرد، ظاهر بار دیگر ولایات وسیعه ٔ خود را تحت سلطه ٔ خویش درآورد و همچنان بر حکومت باقی بود تاآنگاه که دولت عثمانی دسته ای از کشتی ها برای فتح عکه مجهز کرد و ظاهر که سرگرم تهیه ٔ وسائل مقاومت بود گرفتار تزویر و خیانت یکی از سرداران مغربی خویش گردید و کشته شد. (الاعلام زرکلی چ مصر ج 2 صص 454-455).
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۷ ثانیه
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوعلی سرخسی ، ابن احمد فقیه سرخس . (تاج العروس ). یاقوت آرد: امام ابوعلی زاهربن احمدبن محمدبن عیسی ۞ سرخسی ازقدمای...
زاهر.[ هَِ ] (اِخ ) ابن حزام اشجعی صحابی است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). ابن حجر گوید: زاهربن حرام (با راء) اصح است و من خود نیز در تا...
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن رستم مکنی به ابوشجاع . رجوع به اصفهانی شود.
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن طاهر شحامی فرزند محمدبن ابوالقاسم نیشابوری محدث متوفی در 533 هَ . ق . و کتاب تحفة عیدالفطر را تصنیف کرده است . (از ...
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن مالک یکی از مردان جنگی واقعه ٔ یوم السلی (از ایام معروف حروب قیس در جاهلیت است ). رجوع به العقد الفرید...
زاهر. [هَِ ] (اِخ ) ابن محمدبن فقیه زاهری مکنی به ابی العباس محدث است . احمدبن محمدبن اسماعیل بشاری خرجردی ازوی نقل حدیث کرده است . (...
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن معبدبن عبداﷲبن هشام التیمی مکنی به ابوعقیل از کسانی است که درک صحبت [حضرت رسول ص ] کرده و از ابن عمروبن زبی...
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) داود معروف به الملک الظاهر مکنی به ابوسلیمان و ملقب به محیی الدین ، فرزند پادشاه مجاهد، اسدالدین شیرکوه (صاحب حمص ) اب...
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) محمدبن عمر بلخی مکنی به ابوعلی شاعر است و در کودکی از وطن خویش [بلخ ] دور شد و به عراق و شام سفر کرد و بتقلید گروهی ...
زاهر طائی . [ هَِ رِ ئی ی ] (اِخ ) ابن اسود مکنی به ابوعمارة کوفی است وشیخ طوسی در کتاب رجال خود، وی را در شمار اصحاب حضرت جعفر الصادق (...