اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ظاهر

نویسه گردانی: ẒAHR
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) غازی غیاث الدین بن سلطان صلاح الدین یوسف بن ایوب ، ملقب به الملک الظاهر و مکنی به ابوالفتح و ابومنصور. از ملوک دولت ایوبیان حلب . مولد او به نیمه ٔ رمضان سال 568 هَ . ق . یعنی یک سال پس از استیلای صلاح الدین بر مصر، در قاهره بود. و در سال 582 به جای عم خود حکومت حلب یافت و سی ویک سال با کمال عدالت حکم راند. وی مردی محتاط و باهیبت و واقف بر احوال رعایا و عالی الهمة و سائس و باتدبیر بود و علما و دانشمندان را دوست میداشت و شعرا را مینواخت . از سرعت ادراک او نوادری نقل کنند از آنجمله : وقتی به عرض لشکر نشسته بود و صاحب دیوان عرض برابر وی ایستاده و نام سپاهیان یکایک می پرسید تا منزل آنان مقرر کند، در این میان مردی به حضور آمد، وقتی نامش پرسیدند، بر زمین افتاد و بوسه بر خاک داد. صاحب دیوان و حاضرین مراد وی درنیافتند و سؤال خویش تکرارکردند. ملک ظاهر به حدت قریحه به جای آورد و گفت نام وی غازی است و چون از مرد سپاهی پرسیدند معلوم گشت همچنان است که ظاهر گفت و مرد رعایت ادب را از ذکر نام خویش که موافق نام ملک بوده خودداری کرده است .
ظاهر در سال 613 در حلب وفات کرد و پسر اوملک عزیز جانشین وی گردید. او را نخست درون قلعه دفن کردند، سپس طغرل بیک خادم شهاب الدین ، اتابیک ملک عزیز مدرسه ای در پای قلعه بنا نهاد و جسد او را بدانجانقل کرد. و رجوع به وفیات الاعیان چ تهران ج 1 ص 438 والاعلام زرکلی چ مصر ج 2 ص 757 و قاموس الاعلام ترکی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) سیف الدین (ملک الَ ...) برقوق . از ممالیک برجی مصر. در سال 785 هَ . ق . امراء بالاتفاق وی را به جای ملک صالح حاجی بیک ...
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) سیف الدین خوشقدم (ملک ناصر ناصری ). چهاردهمین سلطان ممالیک برجی . او از آزادکردگان ملک مؤید شیخ محمود ظاهری چهارمین سل...
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) سیف الدین ططر، مکنی به ابوالفتح . ششمین سلطان ممالیک برجی مصر. پس از احمد، مظفر در سال 824 هَ . ق . به حکومت نشست لکن...
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) (شیخ ...) صدفی . او راست : «السر المصون فیما کرم به المخلصون ». (کشف الظنون ).
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) مجدالدین عیسی . شانزدهمین امیر سلسله ٔ اُرتقیه ٔ ماردین . وی در 778 هَ . ق . به حکومت نشست و تا سال 809 ملک راند و در این ...
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) محمدبن احمد الناصرلدین اﷲبن المستضی ٔ، مکنی به ابی نصر. سی وپنجمین خلیفه ٔ عباسی (622- 623 هَ . ق .). در سلخ رمضان سنه ٔا...
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) هلال بن بدربن حسنویه بن حسین برزکانی کرد. پس از پدر به جای وی نشست و یک سال بیش در این مقام بنماند و شمس الدوله ٔ د...
ظاهر.[ هَِ ] (اِخ ) یحیی (الملک الَ ...) بن اسماعیل بن العباس الرسولی . یازدهمین امیر سلسله ٔ رسولیان یمن . او در سال 831 هَ . ق . به تخت مل...
خوش ظاهر. [ خوَش ْ / خُش ْ هَِ ] (ص مرکب ) آنکه ظاهر آراسته دارد. مقابل بدظاهر. || کنایه از بدجنس : فلانی خوش ظاهر و بدباطن است .
اهل ظاهر. [ اَ ل ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنکه بر ظاهر کتاب خدا عمل کند. مقابل اهل تأویل . رجوع به جامعالحکمتین و فهرست آن و فیه...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.