اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ظأر

نویسه گردانی: ẒAR
ظأر. [ ظَءْرْ ] (ع ص ) عدوّ ظأر؛ دشمن که همچو خود با خود دارد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
زار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ضعیف شدن . رنجور شدن : شاد بودی ببانگ زیر و کنون زار و نالان شدی و زرد چو زریر. ناصرخسرو.|| بخواری و زبونی ا...
زار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ضعیف کردن کسی را. نژند کردن . ناتوان ساختن : گفت رنجش چیست زخمی خورده است گفت جوع الکلب زارش کرده است ...
خراش زار. [ خ َ ] (اِ مرکب ) آنچه خراش بسیار دارد. آنچه واجد خراش زیاد است : روی زمین معرکه از نعل مرکبان گردد چو لوح سینه ٔ سوهان خراشزار....
خرم زار. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جره ٔ بخش مرکزی شهرستان کازرون ، واقع در 63هزارگزی جنوب خاوری کازرون کنار راه فرعی کازرون ب...
الم زار. [ اَ ل ُ ] (اِ مرکب ) زمینی که ته کُلَش هنوز در آن بر جای مانده باشد ۞ . آلم زار. (یادداشت مؤلف ).
ارم زار. [ اِ رَ ] (اِ مرکب ) گلزار. لاله زار. (بهار عجم ) (آنندراج ) : پریخانه هر گوشه ، از روی خوش ارم زار هر سو ز گیسوی خوش . طغرا.و این کلمه ...
چمن زار. [ چ َ م َ ] (اِ مرکب ) معروف است . (از آنندراج ). مرغزار سبز و خرم . (ناظم الاطباء). جایی که چمن و سبزه روید. چمنستان . چمن خیز : بیا س...
زار و وار. [ رُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) در غایت بیچارگی . در نهایت بدحالی . (فرهنگ کلمات و مصطلحات راحة الصدور راوندی چ محمد اقبال ص 503) : من...
زاری زار. [ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )- به زاری زار ؛ زار زار : مرا ز چشم و سیه زلف یار یاد آمدفرونشستم و بگریستم بزاری زار. فرخی .- ||...
خومه زار. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی فارس . واقع در جنوب خاوری فهلیان کنار راه شوسه ٔ کازرون به فهلیان . (از...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۲ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.