ظری
نویسه گردانی:
ẒRY
ظری . [ ظَرْی ْ ] (ع مص ) جاری و روان گردیدن : ظری بطنه ؛ رفت شکم او.
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
ظری . [ ظَ را ] (ع مص ) زیرک گردیدن .
کمخا. در هندی کمخاب، چینی کمخاو، kim-xwa، برتولد لوفر، ساینو-ایرانیکا، ص. 539. قسمی پارچه که تمام یا گلها و خطوط آن از تار و پود سیمین یا زرین باشد....
زری پارچه ای است بافته شده از زر؛ تارو پود این پارچه از ابریشم وگلابتون است . علاوه بر جنس الیاف ، رنگرزی گیاهی و اصالت طرح و نقش زری موجب شده است که ...
. از دیرباز در ایران زری یعنی پارچه های زربفت و سیم بفت می بافته اند. در اوستا از قالی های زربفت (zaranaēne upasterene ، یشت پانزدهم، 2) یاد شده ا...
ذری . [ ذَ ] (ع ص ) زرع ذری ؛ کشت تخم انداخته . یعنی زمین بذرافشانده .
ذری . [ ذُ را ] (ع اِ) ج ِ ذِروَة و ذُروَة.
ذری . [ ذُ را ] (ع اِ) آنچه برافتد از چیزی .
ذری . [ ذَرْی ْ ] (ع مص ) ذری ریح تراب را؛ بردن باد خاک را. دامیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (مجمل اللغة). || ذری خرمن ؛ برباد کردن آ...
ذری . [ ذَ ری ی / ذِرْ ری ی ] (ع ص ) شمشیر بسیارآب . || (اِ) آب و جوهر شمشیر.
ذری ٔ. [ ذَ ] (ع اِ) ستر. پرده . حجاب . || گرداگرد سرای . (مهذب الاسماء). || پیشگاه . آستان در و نواحی آن . || آنچه بر باد داده شود. || ...