اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ظری

نویسه گردانی: ẒRY
ظری . [ ظَ را ] (ع مص ) زیرک گردیدن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
زری دوز. [ زَ ] (نف مرکب ) کسی که زربفت دوزد.سازنده ٔ زری . زربفت دوز. رجوع به زری و زربفت شود.
زری دوزی . [ زَ ] (حامص مرکب ) عمل دوختن زری . زربفت دوزی . (فرهنگ فارسی معین ).
کاکل زری . [ ک ُ زَ ] (ص مرکب ) پسری که موی سرش طلایی باشد. || تعبیری تحسین آمیز پسر خردسال زیبا و تندرست را.
در روزگاران پیشین ،کارگاه های طراز سازی ایران ،علاوه بر اینکه منسوجات گرانبها را برای داخل کشور تدارک می دیدند ، بخشی رانیز برای صدور به کشورهای دیگر ...
هنرهای دستی که از ذهن‌ها رفته‌اند/بخش نخست همه‌ چیز درباره هنر زری‌ بافی همه‌ چیز درباره هنر زری‌ بافی در دوره صفویه پارچه‌های زربافت و سیم‌بافت به‌خص...
شانه زری . [ ن َ / ن ِ زَ ] (ص مرکب ) که شانه از زر دارد. || اصطلاحاً پارچه و یا جامه ای که دوش آن زردوزی شده باشد.- عبای شانه زری ؛ عب...
زری بافی . [ زَ ] (حامص مرکب ) عمل بافتن زری . زربفت بافی . (فرهنگ فارسی معین ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
زری یراقی . [ زَ ی َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) در تداول عامه ،یهود کهنه خر دوره گرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.