ظفر
نویسه گردانی:
ẒFR
ظفر. [ ظُ / ظُ ف ُ / ظِ ] (ع اِ) ناخن . ج ، اظفار، اظافیر. || کلیل الظُفر و مقَلّم ُالظُفر؛ مرد سست بددل و ذلیل خوار. || ناخنه ٔ چشم . || کمان سوای بستنگاه زه کمان و یا گوشه و نوک کمان . پس گوشه ٔ کمان . (مهذب الاسماء). || ما بالدّار ظُفر؛ احدی در خانه نیست . || رأیته ُ بظفره ، أی بنفسه ؛ دیدم خود او را. || کل ذی ظُفر (قرآن 146/6). در قرآن کریم ، شامل ذوات المناسم از انعام و ابل باشد، چه منسم به جای ناخن آنان باشد. ذوظفر؛ صاحب مخلب و چنگال از مرغان و صاحب حافر از دواب و صاحب ناب از سباع . (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ضفر. [ ض َ ] (ع مص ) برجستن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر) (منتخب اللغات ). از نشیب بر بالا جستن . (زوزنی ). دویدن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغ...
ام ذفر. [ اُم ْ م ِ ذَ ] (ع اِ مرکب ) جهان . مشهور به دال (دفر) است . (از المرصع). رجوع به ام دفر شود.
ام زفر. [ اُم ْ م ِ زُ ف َ ] (اِخ ) حبشیه از زنان صحابی و زنی سیاه و بلند بوده است و رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 234 شود.
ام زفر. [ اُم ْ م ِ زُ ف َ ] (اِخ ) ماشطه ٔ خدیجه از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 235 شود.