اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ظؤر

نویسه گردانی: ẒWR
ظؤر. [ ظَ ئو ] (ع ص ) ناقة ظؤر؛ ناقه ٔ مهربان بر بچه ٔ غیر. ناقه ای که بر آن پوست پرکاه کنند تا مهربانی کند. ج ، اَظْاَّر. (مهذب الاسماء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
زور. [ زَ / زو ] (ع اِ) عقل ورای . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و منه : ما له زور و لا صَیّور؛ ای رأی یرجع الیه ۞ . (منتهی ...
زور.(ع ص ، اِ) ج ِ ازور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِزوراء. (ناظم الاطباء). رجوع به مفردهای کلمه شود.
زور. [ زَ وَ ] (ع اِمص ) میل و کژی ۞ . || کژی اعلای سینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || از عیبهای اسب است . رجوع به صبح الاعشی ...
زور. [ زِوْ وَ ] (ع اِ) سید و مهتر. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
زور. [ زِ وَرر ] ۞ (ع ص ، اِ) مهتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سید.(اقرب الموارد). || سیر سخت . || سخت و شدید. || شتر آماده...
زور. [ زُوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ زائر. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به زائر شود.
زور. [ زَ ] (اِخ ) وادیی است نزدیک سوارقیة. (منتهی الارب ) (آنندراج ).- یوم الزور ؛ روزی است مر بکررا بر تمیم لانهم اخذوا بعیرین فعقلوهما و ...
زور. (اِخ ) شهری از سند است از آنسوی رودمهران ، جایی با نعمت بسیار و منبر در آنجا نیست و جهاز هندوستان بدانجا افتد و بر زور دو باره است محکم ...
زور. (اِخ ) در فهرست ولف این کلمه دوبار آمده اولی را سرزمین ۞ معنی کرده و ظاهراً شاهد زیر هم مورد استناد بوده است : جهاندار دارای دارا ...
زور. (اِخ ) نام پسر ضحاک ظالم و شهری ساخته بنام خود که به شهر زور معروف است و در این اوقات جزو کردستان است . وفات اسکندر رومی در آن شه...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.