اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عائن

نویسه گردانی: ʽAʼN
عائن . [ ءِ ] (ع ص ) چشم کننده . || (اِ) آب روان . یقال : شرب من عائن ؛ ای من ماء سائل . || ما بها عائن ؛ أی احد. (منتهی الارب ). یعنی هیچکس بدینجا نیست .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
عین . [ ع َ ] (ع مص ) چشم کردن و چشم زخم رسانیدن و بر چشم زدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).چشم زدن . (از اقرب الموارد). عَیَنان . ر...
عین . [ ع َ ] (ع اِ) حرفیست از حروف هجا حلقیة و مجهورة، و لازم است که آشکار کردن آن نرم باشد و در آن مبالغه نگردد، چه آن را مکروه دانند....
عین . [ ع َ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد هذیل . (منتهی الارب ). جایگاهی است در بلاد هذیل ، و نام آن در شعر ساعدةبن جؤیه ٔ هذلی آمده است . رجوع...
عین . [ ع َ ] (اِخ ) دهی به یمن در روستای سنحان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم البلدان ).
عین . [ ع َ ] (اِخ ) در عراق به عین التمر اطلاق میشود. (از معجم البلدان ). رجوع به عین التمر شود.
عین . [ ع َ ] (اِخ ) دهی به شام در پائین کوه لکام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قریه ای است زیر جبل لُکّام در نزدیکی مرعش . درب العین به ای...
عین . [ ع َ ] (اِخ ) شهرکیست به عربستان ، خرم و آبادان . (حدود العالم ).
عین . [ ع َ ی َ ] (ع مص ) فراخ گردیدن سیاهی چشم . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).خوب چشم شدن . (آنندراج ). عَینة. رجوع ...
عین . [ ع َ ی َ ] (ع اِ) باشندگان شهر. (منتهی الارب ). ساکنان در شهر. (ناظم الاطباء). اهل بلد. (اقرب الموارد). || اهل سرای . (منتهی الارب )...
عین . [ ع َی ْ ی ِ / ع َی ْ ی َ ] (ع ص ) سقاء عین ؛ مشک آبریز و مشک نو. (منتهی الارب ). مشک نو و مشکی که آب آن برود. (ناظم الاطباء). مشکی ک...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.