اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عائن

نویسه گردانی: ʽAʼN
عائن . [ ءِ ] (ع ص ) چشم کننده . || (اِ) آب روان . یقال : شرب من عائن ؛ ای من ماء سائل . || ما بها عائن ؛ أی احد. (منتهی الارب ). یعنی هیچکس بدینجا نیست .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عین خوش . [ ع َ خُش ْ ] (اِخ ) دهی از بخش موسیان شهرستان دشت میشان با 200 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و کنجد و لبنیات است . سا...
عین النبی . [ ع َ نُن ْ ن َ بی ی ] (اِخ ) نام چشمه ای در مدینه ٔ منوره . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). چشمه ای که پیغمبر اکرم وقت هجرت از آن وض...
عین الهر. [ ع َ نُل ْ هَِ رر ] (ع اِ مرکب ) چشم گربه . || سنگی است مشهور، و در طب نفعی برای آن ذکر نکرده اند. (مخزن الادویة) (تحفه ٔ حکیم م...
عین الهم . [ ع َ نُل ْ هََ م م ] (اِخ ) قصبه ٔ کوچکی است ، و آن بندرگاه آمل بود که رودخانه ٔ هراز در آنجا به دریای خزر وارد میشود. نام آن را ...
عین انا. [ ع َ ن ِ اُ ] (اِخ ) انا، وادیی است بین صَلا و مَدیَن ، و آن بر ساحل واقع است . و گویند: نام قریه ای است در راه مصریان هرگاه به ...
عین انی . [ع َ ن ِ اُ نا ] (اِخ ) موضعی است . (از منتهی الارب ). وظاهراً همان «عین انا» است . رجوع به عین انا شود.
موم آین . [ ی ِ ] (اِ مرکب ) مومیا. (ناظم الاطباء). موم آیین . رجوع به مومیا شود.
غمز عین . [ غ َ زِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چشمک زدن . مژه برهم زدن از روی ناز وکرشمه . (ناظم الاطباء). رجوع به غَمز و غَمزه شود.
این سو. (اِ مرکب ، ق مرکب ) اینطرف و این کنار. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
راس عین . [ س ُ ع َ ] (اِخ )نام شهری به دریابکر. و نسب بدان ، راسعنی باشد. (یادداشت مؤلف ). نام شهری به دیاربکر و نسبت بدان راسی باشد. (ا...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۷ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.