عاج . [ عاج ج ] (ع ص ) طریق عاج ؛راه پر از روندگان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عاج . (ع اِ) استخوان پشت دابه ٔ دریائی است یا آن باخه ای است که از آن دست برنجن و شانه ها سازند. و عامه عاج را دندان فیل گویند. (منتهی ...
عاج . (ع ص ) ناقه ٔ نرم و رام . (منتهی الارب ).
عاج عاج . [ ج ِ ج ِ ] (ع اِ صوت مرکب ) کلمه ای که بدان شتر ماده را زجر کنند. (منتهی الارب ).
اسکریمشاو/عاج تراشی/ Scrimshawهنری است عامیانه مختص آمریکای شمالی، هرچند کسی نمی داند که از کجا شروع شد یا چگونه نام یافت. مردم بومی آلاسکا و کانادا ق...
عج عاج . [ ع َ ] (ع ص ) با بانگ و فریاد از هر چیزی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب در ماده ٔ عج ) : مانند سیل مواج و بحر عجاج و ابر عجعاج ...
فرش عاج . [ ف َ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از برف که روی زمین را سفید کرده باشد. (از برهان ).
تخت عاج . [ ت َ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تخت دندان پیل . (آنندراج ). اریکه و اورنگی که از دندان پیلان سازند پادشاهان را : چو بر پشت پ...
خنگ عاج . [ خ ِ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از تخت عاج است : چو نزدیکترگشت با خنگ عاج همی بود یازان بپرمایه تاج .فردوسی .