اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عاجز آمدن

نویسه گردانی: ʽAJZ ʼAMDN
عاجز آمدن . [ ج ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) ناتوان ماندن . قادر نبودن . توانا نبودن : چنان نبشتی که از آن نیکوتر نبودی چنانکه دبیران استاد در انشاء آن عاجز آمدندی . (تاریخ بیهقی ).
آن را که مصطفی چو همه عاجز آمدند
در حرب روز بدر بدو داد رایتش .

ناصرخسرو.


رشته تایکتاست آن را زور زالی بگسلد
چون دو تا شد عاجز آید از گسستن زال زر.

سنائی .


دعوی طبابت کردند و از معالجه ها عاجز آمدند. (مجالس سعدی ص 14). جمالی که زبان فصاحت از بیان صباحت عاجزآمدی . (گلستان ). رجوع به عاجز شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.