عاجل الحال
نویسه گردانی:
ʽAJL ʼLḤAL
عاجل الحال . [ ج ِ لُل ْ ] (ع اِ مرکب ) فوراً. درساعت . بدون درنگ : یک چیز مانده است که اگر آن کرده آید بعاجل الحال این کار را لختی تسکین توان کرد. (تاریخ بیهقی ص 329). ولی در عاجل الحال آب این مرد بوبکر حصیری ریخته شد. (تاریخ بیهقی ص 156).
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.