عاد. (اِخ ) قومی که هود (ع ) به رسالت ایشان آمد و ایشان از نسل عادبن نوح بودند از باعث نافرمانی حق بطوفان باد هلاک شدند. (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). و اولین قبیله ٔ عرب بائده را عاد گفته اند و آنان فرزندان عادبن عوص بن ارم بن سام بن نوح (ع ) بودند و محل مأوای آنان به أحقاف (بین یمن و عمان ) از بحرین تا حضر موت بوده است . (صبح الاعشی ج
1 ص
313) (عقدالفرید ج
1 ص
53) (مجمل التواریخ صص
146 -
148) (عیون الاخبار ص
114) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب )
: چو عادند و ترکان چو باد عقیم
بدین بادگشتند ریگ هبیر.
ناصرخسرو.
لشکر عادند و کلک من چو صرصر از صریر
نسل مأجوجند و نطق من چو صور اندر صدا.
خاقانی .
گرنبودی واقف از حق جان باد
فرق چون کردی میان قوم عاد.
مولوی .
قصه ٔ عاد و ثمود از بهر چیست
تا بدانی کانبیا را نازکیست .
مولوی .
نیکبختان بخورند و غم دنیا نخورند
که نه بر عوج عنق ماند و نه بر عاد و ثمود.
سعدی .
و رجوع به عادبن عوص شود.