عاد
نویسه گردانی:
ʽAD
عاد. [ عادد ] (ع ص ، اِ) عددی که عدد دگر را تجزیه کننده باشد. مانند سه که عاد نه است ، و چهار که عاد دوازده است و پنج که عاد پانزده است . (نفائس الفنون ).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اد. [ اُ ] (اِخ ) ۞ ژان . کشیش فرانسوی متولد به ری ۞ (1601 - 1680م .).وی مؤسس جمعیت ادیست ها ۞ و برادر مزری ۞ مورخ بود.
اد. [ اَدد ] (ع مص ) آواز گردانیدن شتر در جوف . باندرون بازگردانیدن شتر ماده آواز خود را. ناله گردانیدن شتر. (تاج المصادر بیهقی ). || نالیدن ...
اد. [ اَدد / اِدد ] (ع ص ، اِ) کار دشوار و منکر. کار سخت و زشت . (منتهی الارب ): لقد جئتم شیئاً اِدّاً. (قرآن 89/19)؛ ای منکراً. || عجب . عجیب ...
اد. [ اُدد ] (اِخ ) ابن اُدَد. پدر عدنان یکی از اجداد رسول صلی اﷲ علیه و آله است . (مجمل التواریخ والقصص ص 228).
اد. [ اُدد ] (اِخ ) ابن طابخةبن الیاس بن مضر. نام پدر قبیله ایست از یمن . (تاج العروس ) (منتهی الارب ). و رجوع به انساب سمعانی ص 9 س 16 شو...
آد. [ آدد ] (ع اِ) غلبه . قهر. || قوّت . نیرو. زور. || سختی .
بی عد. [ ع َدد ] (ص مرکب ) (از: بی + عد) بی عدد. بی شمار.بی حساب . بی حد. (ناظم الاطباء). بیشماره : این هنری خواجه ٔ جلیل چو دریاست با هنر بی ش...
منق-اد. [ م ِ ] (ع اِ) نول مرغان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نول مرغان و منقار. (ناظم الاطباء). منقار. (اقرب الموارد). || آلتی که بدان زر و...
عد خمیس . [ ع َ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. دارای 120 تن سکنه . آب از چاه . محصول آن غلات است . (از ف...
کارنه آد. [ ن ِ ] (اِخ ) ۞ فیلسوف یونانی (219 - 126 ق . م .) رئیس آکادمی جدیدو مؤسس مکتب احتمالی ۞ .