اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عاذ

نویسه گردانی: ʽAḎ
عاذ. [ ذِن ْ ] (ع ص ) مکان عاذ؛ یعنی مکانی که دور از آب است . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۴ ثانیه
از این پس . [ اَ پ َ ] (ق مرکب ) زین پس . از این سپس . از این ببعد.
از این رو. [ اَ ] (حرف اضافه + صفت + اسم ) از این جهت . از این سوی . از این طرف : کس از ما نبینند جیحون بخواب وز ایران نیایند از این روی آ...
از آن رو. [ اَ ] (حرف اضافه + صفت + اسم ) از آن سو. از آن طرف : هم آنگاه خسرو از آن روی ِ کوه پدید آمد از راه ، دور از گروه . فردوسی . || (ح...
از آن سان . [ اَ ] (ق مرکب ) زانسان (مخفف ). آن سان . همان گونه . آن قسم : بر آن روی جیحون یکی رزمگاه بکردیم زانسان که فرمود شاه .فردوسی .
از آن باز. [ اَ ] (ق مرکب ) از آن وقت . از آن زمان . من ذلک الزمان .
از آن پس . [ اَ پ َ ] (ق مرکب ) بعد. سپس : دل و جنگ و کین را بیکسو نهادوز آن پس نکرد او ز پیکار یاد. فردوسی .وز آن پس بزرگان شدند انجمن ز آم...
از جای شدن. برخاستن، به حرکت در آمدن.
چند وقت یک بار ، گاهی اوقات
از آنگونه . [ اَ گو ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) از آن قبیل : باز اعمال خیر و ساختن توشه ٔ آخرت از علت گناه از آنگونه شفا میدهد. (کلیله و دمنه ).
از آن وقت . [ اَ وَ] (ق مرکب ) ۞ از آنگاه . - از آن وقت باز ؛ مُنذُ. مُذ. از آن زمان پس .
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۲۱ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.