اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عازر

نویسه گردانی: ʽAZR
عازر. [ زِ ] (اِخ ) آزر. دوست ابراهیم . (عقدالفرید ج 3 ص 90). و همان است که در قرآن آزر و پدر ابراهیم معرفی شده است : و اذ قال ابراهیم لابیه آزر أتتخذ أصناماً آلهة. (قرآن 74/6). برخی از مفسرین گویند عموی ابراهیم بوده است . در تفسیر تبیان است که آزر جد مادری و یا عموی ابراهیم بوده است زیرا پدر ابراهیم از مؤمنان بوده است و از گفتار مجاهد نقل کند که آزر نام بت است . (تفسیر تبیان ج 1 ص 626).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
هفت آذر.[ هََ ذَ ] (اِخ ) هفت آتشکده ٔ معروف ایران قدیم : آذرمهر، آذرنوش ، آذربهرام ، آذرآیین ، آذرخرین ، آذربرزین ، آذرزردشت . (یادداشت مؤلف ). ...
عذر قدم . [ ع ُ رِ ق َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عذر خواهی از رنجه شدن قدم کسی بسبب آمدن . کنایه از تواضعی است که جهت مردم کنند تا در...
عذر لنگ . [ ع ُ رِ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بهانه ٔ ضعیف و سست . بهانه ٔ پوچ و نامسموع . (غیاث اللغات ) (از برهان ). عذری نامقبول . عذری نا...
آذر نام ایزد نگاهبان آتش است. در زبان پهلوی این نام به صورت آتور و در اوستا و فارسی باست آتر آمده‌است. ایزد آذر در کتاب اوستا به سبب اهمیت مقام پسر اه...
به رنگ سرخ و زرد که درهم باشند ، سرخ چون آتش ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عذر نهادن . [ ع ُ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) اعتذار. عذر آوردن . بهانه آوردن : و عاملی به حضرت خویشتن استدعا کرد صد عذر نهاد. (کلیله و دمنه )....
عذر گفتن . [ ع ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) معذرت خواستن . پوزش خواستن : ولیک عذر توان گفت پای سعدی رادر این لجن که فروشد نه اولین پاییست .سعد...
عذر داشتن . [ ع ُ ت َ ] (مص مرکب ) معذور بودن . || کنایه از حایض بودن است .
عذر دیدن . [ ع ُ دی دَ ](مص مرکب ) عادت دیدن . در تداول عامه حائض شدن زن .
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۸ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.