عاشق کش . [ ش ِ ک ُ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ عاشق
: تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد
اینقدر دانم که از شعر ترش خون میچکید.
حافظ.
|| آنکه عاشق خود را به محبتی ننوازد و بر وی ستم کند. جفا کننده در حق عاشق
: ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست .
حافظ.