عاشقة
نویسه گردانی:
ʽAŠQ
عاشقة. [ ش ِ ق َ ] (ع ص ) مؤنث عاشق . (منتهی الارب ). رجوع به عاشق شود.
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
اشقة. [ اُ ش ِ ق َ ] (اِخ ) شهر مشهوریست در اندلس که نواحی آن به قرا و نواحی بَربَطانیة در جانب شرقی اندلس و آنگاه در سوی شرقی سرقسطه و ...
عاشقه . [ ش ِ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات واقع در 66 هزارگزی شمال باختری خمین کنار راه شوسه ٔ خمین به ا...
عشقه . [ ع َش َ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) ۞ نوعی از لبلاب است به عربی ، و بفارسی عشق پیچان خوانند. گویند لبن آن یعنی شیر آن موی را بسترد و ...
اشقح . [ اَ ق َ ] (ع ص ) سرخ سپید. (منتهی الارب ). اشقر. (اقرب الموارد).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.