عاصف
نویسه گردانی:
ʽAṢF
عاصف . [ ص ِ ] (ع ص ) مایل و خمیده هر چه باشد. سهم عاصف ؛ تیر کج و مائل از نشانه . || سخت : ریح عاصف ؛ باد سخت . یوم عاصف ؛ روز باد تند.ج ، عواصف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
تازه آباد آصف . [ زَ دِ ص ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سارال بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج است که در 20هزارگزی جنوب باختری دیواندره و دوهزارگزی...
آصَفِبن بَرْخِیا (در عبری، آسافبن برخیا) ، وزیر یا کاتب یا ندیم حضرت سلیمان، تقریباً در همة روایات و داستانهایی که ضمن آنها از این شخصیت نیمه تاری...
بیاتیون آصف خان . [ ب َ ن ِ ص ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلوک شرقی شهرستان دزفول است که 260 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).