اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عاصم

نویسه گردانی: ʽAṢM
عاصم . [ ص ِ ] (اِخ ) ابن خلیفةبن معفل الضبی . یکی از سواران عرب جاهلی و از شعرای مخضرمین بود. وی اسلام را درک کرد و در بصره ساکن بود و به سال 30 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) عبدالرحمان بن کیسان ابوبکر اصم معتزلی . صاحب مقالات در اصول بود و از فصیح ترین و فقیه ترین مردم عصر خود بشمار میر...
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) عتاب بن حکیم بن مالک بن جناب نمیری اصم . فرزند حکیم بن مالک اصم بود و این رجز را درباره ٔ اسب پدر خود بنام «حزم...
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) عمروبن قیس اصم صاحب رؤس بنی تمیم . وی یکی از ده تن کسانی بود که جزو مفاخر قبیله ٔ بنی شیبان بشمار میرفتند و ه...
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) (33 - 119 هَ . ق .) محمدبن سیرین ، مکنی به ابوبکر و معروف به اصم . از افاضل تابعان بود. هنگامی مغیرةبن شعبة ثقفی ...
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) یوسف بن محمد صغراتی کردی فقیه شافعی ، مشهور به اصم . در حدود سال 1002 هَ . ق . درگذشت . او راست : حاشیه بر حاشیه ٔ ...
اصم . [اَ ص َم م ] (اِخ ) نام دو جایگاه است ، یکی بنام اصم الجلحاء و دیگری بنام اصم السمرة واقع در دیار بنی عامربن صعصعة و آنگاه دیار بنی کلا...
عاسم . [ س ِ ] (ع ص ) رنج و سختی رساننده بر عیال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زحمت کشنده جهت عیال بود. (اقرب الموارد). || مرد طامع. (منتهی ...
عاسم . [ س ِ ] (اِخ ) نام موضعی است یا ریگ توده ای به عالج . (منتهی الارب ). نام آبی است مر کلب را در سرزمین شام نزدیک خُرّ. نصر گوید عا...
عصم . [ ع َ ] (ع مص ) ورزیدن . (از منتهی الارب ). اکتساب و کسب کردن . (از اقرب الموارد). کسب . (تاج المصادر بیهقی ). || چنگ زدن به کسی . (ا...
عصم . [ ع َ ص َ ] (ع مص ) سپید گردیدن دست آهو. (از منتهی الارب ). «اعصم » شدن آهوو بز کوهی . (از اقرب الموارد). رجوع به اعصم شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۷ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.