عاصی . (ع ص ) گناهکار و نافرمان . ج ، عُصاة. (آنندراج ) (غیاث اللغات )
: بدانسته بودم همه پیش ازین
که عاصی بخواهد شد او همچنین .
فردوسی .
چون کند سی ساله عاصی را عذاب جاودان
این چنین حکم و قضای ایزد دادار نیست .
ناصرخسرو.
عاصیان از گناه توبه کنند
عارفان از عبادت استغفار.
سعدی (گلستان ).
عاصی که دست بخدا بردارد به از عابدی که کبر در سر دارد. (گلستان ).
|| (اِ) رگی که خون آن نایستد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کره شتر که دنبال مادر خود نرود و از او بی نیاز باشد. ج ، عَواصی . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || در اصطلاح اطباء معده ای که اثر مسهل نپذیرد. || ابر سیاه که بارش نکند. (از غیاث اللغات ).