عاضر
نویسه گردانی:
ʽAḌR
عاضر. [ ض ِ ] (ع ص ) بازدارنده و مانع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اضر. [ اَ ض َرر ] (ع ن تف ) باضررتر و بازیان تر. (ناظم الاطباء). ناسازوارتر. زیانکارتر. مضرتر.زیاندارتر. زیان آورتر. بزیان تر. (یادداشت مؤلف ).
اضر. [ اَ ض َرر ] (ع ص ) آنکه دندانهایش از هم نیاید. مؤنث : ضَرّاء. (مهذب الاسماء).
اضر. [ اَ ض ُرر ] (ع اِ) ج ِ ضَرّاء. فراء گفت : اگر بأساء و ضراء را براَبْؤُس و اَضُرّ جمع ببندند، چنانکه نَعماء بمعنی نعمت را بر اَنْعُم جمع م...
اضر. [ اَ رِن ْ ] (ع اِ) ج ِ ضِرْو. (اقرب الموارد). رجوع به ضرو شود.
عاذر. [ ذِ ] (ع ص ) مرد عذرخواه . (منتهی الارب ). || (اِ) رگ خون استحاضه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نشان خستگی و پلیدی . (منتهی الارب )...
عاذر. [ ذَ ] (اِخ ) نام مردی که بی ایمان مرده بود، عیسی (ع ) بعد از چهل سال او را زنده کرده مسلمان ساخته بود. (غیاث ). و رجوع به عازر شو...
عازر. [ زَ ] (اِخ ) نام آن مردی است که عیسی (ع ) او را بعد ازمرگ زنده کرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) : عازر ثانی منم یافته از وی حیات عیس...
عازر. [ زِ ] (اِخ ) آزر. دوست ابراهیم . (عقدالفرید ج 3 ص 90). و همان است که در قرآن آزر و پدر ابراهیم معرفی شده است : و اذ قال ابراهیم لاب...
عضر. [ ع َ ] (ع مص ) آشکار کردن و بر زبان آوردن کلمه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عضر. [ ع َ ] (اِخ ) بطنی است از یمن . (منتهی الارب ).