عاطف
نویسه گردانی:
ʽAṬF
عاطف . [ طِ ] (ع ص ) مهربانی کننده . || برگرداننده . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). || آهو که گردن کج کند وقت نشستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) چادر. (منتهی الارب ). || اسب ششم رهان . از جمله ده اسب که بدان گروبسته دوانند. (از غیاث اللغات ) (از مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
عطف . [ ع َ ] (ع مص ) میل کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مهربانی کردن بر کسی . (از منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر...
عطف . [ ع َ ] (ع اِ) عطف الطریق ؛ بر سوی راه . گویند تنح عن عطف الطریق ؛ یعنی از میانه ٔ راه دور شو. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عِط...
عطف . [ ع َ ] (اِخ ) (ذوالَ ...) جایگاهی است در نجد و نام آن در شعر یزیدبن طثریة آمده است . (از معجم البلدان ).
عطف . [ ع َ طَ ] (ع اِمص ) درازی پلک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) گیاهی است که بر درخت پیچد و آن را برگ نباشد، یکی آن عطفة ...
عطف . [ ع ِ ] (ع اِ)کرانه و جانب . (از منتهی الارب ). جانب هر چیز. (از اقرب الموارد). یک سوی گردن و یک سوی مردم . (دهار). جانب . (ترجمان الق...
عطف . [ ع ُ ] ۞ (ع ص ، اِ) ج ِ عَطوف . (منتهی الارب ). رجوع به عطوف شود. || ج ِ عاطف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عاطف شود. || ...
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: غراخ qerâx (کردی) **** فانکو آدینات 09163657861
عتف . [ ع َ ] (ع مص ) برکندن موی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عتف . [ ع ِ ] (ع اِ) پاره ای از شب ، یقال مضی عتف من اللیل و عدف ؛ أی قطعة منه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
در نامه های اداری به منظور "استناد کردن" و "اشاره کردن به" نامه یا سند یا مذاکره ای استفاده می شود.