عاطف
نویسه گردانی:
ʽAṬF
عاطف . [ طِ ] (ع ص ) مهربانی کننده . || برگرداننده . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). || آهو که گردن کج کند وقت نشستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) چادر. (منتهی الارب ). || اسب ششم رهان . از جمله ده اسب که بدان گروبسته دوانند. (از غیاث اللغات ) (از مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
(= زمان به یاد ماندنی، مرحله ای که در آن جهت یا سرعت یک فرایند، تغییر می کند): این واژه اَرَبی است و پارسی آن این می باشد:
گاس آمروت gãs ãmrut (گاس= ...
حرف عطف . [ ح َ ف ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف ربط. رجوع به حرف ربط شود.
عطف نسق . [ ع َ ف ِ ن َ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح علم نحو، عبارت است از عطف به حرف . (کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به عطف ...
روباه عطف . [ ع َ ] (ص مرکب ) آنکه در حرکت کردن و برگشتن و پیچیدن به پیش و پس چون روباه چست و چالاک باشد : شیرگام و پیل زور و گرگ پوی و...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حروف عطف . [ ح ُ ف ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حروف برگشتی : و، ف ، ثم . که اولین آنهابرای عطف ساده و دومین برای عطف با ترتیب و سومین...
عطف بیان . [ ع َ ف ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح نحو، تابعی است غیر از صفت که متبوع خود را توضیح دهد، چون ابوحفص عمر، که عمر ...
عطف کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روی برگردانیدن . برگشتن . از سویی گشتن و سوی دیگر روی کردن : بر آن بود که عطفی کند بر جانب کالف تا ر...
این کَلاپ (= جمله) اربی است و پارسی آن اینهاست:
آسَتی ãsati (سنسکریت: آسَتّی)
سَمسَرگ samsarg (سنسکریت: سَمسَرگَ)
سَمریوگ samriog (سنسکریت: سَمپرَی...