عام الفیل
نویسه گردانی:
ʽAM ʼLFYL
عام الفیل . [ مُل ْ ](اِخ ) سال 570 م . است و بدین سال رسول (ص ) تولد یافت و از آن رو آن را عام الفیل خوانند که ابرهه با لشکریان خود که فیل سوار بودند به قصد ویران کردن کعبه روان شدند. در تاریخ بلعمی آمده است که : سبب این آن بود که چون نجاشی از ابرهه خشنود شد و پادشاهی یمن بدو گذاشت ابرهه شاد شد و خدای تعالی را شکر کرد و خواستها به درویشان داد و کلیساها به هر شهری در شهرهای یمن بنا نهاد و یکی کلیسا به صنعا اندر بنا کرد وآن را ذوالعکس نام کرد و خبر آن به جهان اندر پراکند و به نجاشی نامه کرد که من یکی کلیسا برآوردم به نام ملک که اندر جهان آن را همتا نیست . شکران را که خدای تعالی ملک را بر من رحیم کرد و صورت آن پیش وی فرستاد و همه ٔ روم و شام هر کجا ترسا بودند آنجا آمدند و خبری دیدند که هرگز چنان ندیده بودند و نشنیده وهر کسی آنجا قربانی کردند و آن کلیسا را خواسته دادند و خبر به قیصر روم بردند و او نیز آنجا چیزها فرستاد و نامه کرد به نجاشی که آن کاردار تو خبری کرده است در یمن که هرگز کس نکرده است و فخر آن تراست و همه جای به جهان اندر چنان بنا نیست و هیچ جای چنان کلیسا نیست . نجاشی شاد شد بدان و به ابرهه نامه کرد به آزادی و ابرهه بسوی نجاشی نامه کرد که به عرب اندرمکه خانه است و گویند خانه ٔخداست و مردمان آنجا حج کنند و گرد آن طواف کنند و این کلسیا که من کردم از آن صدهزار بار نیکوتر است و من ترسایان یمن را بفرمایم تا این کلیسا را حج کنند و عرب را بفرمایم تا حج خویش از آن خانه اندر آرند تا فخر آن جاودانه ملک رابود. نجاشی بدین سخن شاد شد و ابرهه به یمن ترسا بود و جهودان را فرمود تا اندر آن خانه نماز کردند و از عرب دو برادر آمده بودند از بنی سلیم بسوی ابرهه ، ابرهه ایشان را نیکو داشتی چون تدبیر آن کرد که عرب را به حج کلیسا خواند و از کعبه باز دارد و ابن محمد خزاعی را (یکی از آن دو برادر) نیکوئی کردی و ملک عرب بدو داد و بادیه و حجاز و امیری مکه و تاج بر سرش نهاد و به مکه فرستاد و بفرمود تا عرب را بفرماید تابه حج بدان کلیسا آیند و بگوید که این کلیسا از آن خانه ٔ کعبه نیکوتر و فاضلتر است که ایشان در آن خانه بتان دارند و آن را پلید کردند و این کلیسا کس پلیدنکرده است و محمد خزاعی با برادرش قیس برفت با قوم خویش و خبر به مکه آمد و ریاست مکه به قریش . و همه بطون قریش بنی کنانه را بود و ایشان عبدالمطلب را رئیس کرده بودند در مکه بر قریش . چون محمد خزائی بقبیله ٔبنی کنانه آمد ایشان مردی را فراز کردند از بنی هذیل نام وی عرقةبن عیاض تا او را نیزه بزد و بکشت و برادرش قیس بجست و به نزدیک ابرهه شد به یمن و خبر او بگفت ابرهه گفت مرا کس چه باید که ایشان را بدین دین خواند بروم و آن خانه ویران کنم تا بیچاره بمانند و اگر خواهند و اگر نه اینجا آیند و بنی کنانه را بکشم پس سپاه کرد از یمن پنجاه هزار مرد و قصد کرد که به مکه رود... عرب بادیه چون از این قصد آگاه شدند کس فرستادند تا آن کلیسا بیند. او شب را به قصد نماز در کلیسا بماند و نیمه شب در و دیوار آن را ملوث کرد چون صبحگاه شد مردم برای نماز آمدند آن وضع را دیدند و خبر به ابرهه دادند سوگند یاد کرد که خانه ٔ کعبه را ویران کند و به دستور نجاشی ابرهه با لشکریان خود سوار پیلان شدند و به طرف حجاز روان شدند. چون خبر به عبدالمطلب رسید هزار سوارعرب برای مصاف فرستاد. وی از اعراب بسیار را بکشت و دو نفر را اسیر کرد و سرانجام چون به مکه رسیدند مرغانی کوچک به نام ابابیل با سنگ ریزه که در منقار داشتند به آسمان پرواز کردند و آن سنگها بر سر آنها رها کردند و بدن آنها سوراخ گردید و بدین ترتیب ابرهه و لشکریانش به قتل رسیدند. (ازتاریخ بلعمی ترجمه ٔ تاریخ طبری خطی ). و در قرآن است : «ألم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل ». (سوره ٔ فیل آیه ٔ اول ). رجوع شود به تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 260.
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.