عامر
نویسه گردانی:
ʽAMR
عامر. [ م ِ ] (ع ص ) آبادکننده . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). || آباد و معمور. (ناظم الاطباء). و بر این تقدیر عامر به معنی معمور باشد چون دافق بمعنی مدفوق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ). || زیارت کننده . ج ، عمار. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || اقامت کننده در محل معمور. (اقرب الموارد) (المنجد). || ساکن خانه . (منتهی الارب ). زیاد عمر کننده . || بسیار و فراوان .(ناظم الاطباء). || (اِ) بچه ٔ کفتار. ام عامر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (المنجد). || مار از جهت طول عمر. عوامر البیوت : هی الحیات . (المنجد) (منتهی الارب ). || نام مردی است . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۶ ثانیه
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن حفص ابوالیقظان ملقب به سحیم . عالم به انساب بود. او راست : اخبار تمیم و کتاب النسب الکبیر. وی به سال 190 هَ . ق...
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن حنیفةبن لجیم از بنی بکربن وائل از عدنان . جد جاهلی است . (از الاعلام زرکلی ).
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن داود از بنی طاهر. امیرعدن و از بقایای بنی طاهر بود که در یمن فرمانروایی داشتند و به سال 945 هَ . ق .بدست سلیمان پاش...
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن ذَبیان بطنی است از بکربن وائل از عدنانیه و آنان بنوعامربن ذبیان بن کنانةاند. (از معجم قبائل العرب ).
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن ذُهل بن ثعلبة، از بنی بکربن وائل از عدنان . جد جاهلی است . (از الاعلام زرکلی ).
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن عامربن صعصعة از هوازن از عدنانیة. جد جاهلی است . (از الاعلام زرکلی ).
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن سعدبن مالک بن النخع از قحطان جد جاهلی است . (از الاعلام زرکلی ).
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن صالح بن عبداﷲ الزبیدی فقیه و عالم به حدیث و انساب و ایام و اشعار عرب بوده شعر هم می سرود. وی زادگاهش مدینه و س...
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن صعصعةبن معاویةبن بکر از قیس عیلان از عدنانیة. جد جاهلی است . از فرزندان او بطون بسیاری یاد کرده اند. (از الاعلام زر...
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن ضُبارة المری . از قائدان و سواران بود. مروان بن محمد برای جنگ با شیبان خارجی او را نزد خود طلبید و هفت هزار تن را در...