اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عامر

نویسه گردانی: ʽAMR
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن ذُهل بن ثعلبة، از بنی بکربن وائل از عدنان . جد جاهلی است . (از الاعلام زرکلی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
عمر جمل . [ ع ُ م َرِ ج َ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن عبداﷲ جمل . صوفی بود. او راست : التحفة البهیة الحسناء فی شرح اسماء ربنا الحسنی که در سال 119...
عمر حمد.[ ع ُ م َ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن مصطفی . وی شاعر و از مجاهدان ملی بلاد شام در قرن اخیر است . اصل او از مصر و تولدش در بیروت بود. وی در...
عمر خاص . [ ع ُ رِ ] (اِخ ) لقب جرجیس پیغمبر که کافران سه بار او را کشتندو باز زنده شد. (از آنندراج ). رجوع به جرجیس شود.
عمر خرقی . [ ع ُ م َ رِ خ ِ رَ ] (اِخ ) ابن حسین . «خرقی » نسبت است به فروش «خرقة». رجوع به ابن خرقی و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ 2 ج 5...
عمر خیاط. [ ع ُ م َرِ خ َی ْ یا ] (اِخ ) رجوع به ابوحفص (عمر...) شود.
عمر خیام . [ ع ُ م َ رِ خ َی ْ یا ](اِخ ) ابن ابراهیم خیامی نیشابوری ، مکنی به ابوالفتح یا ابوحفص و ملقب به حجةالحق و مشهور به عمر خیام .حک...
عمر حمصی . [ ع ُ م َ رِ ح ِ ] (اِخ ) رجوع به ابوحفص (عمر...) شود.
عمر حموی . [ ع ُ م َ رِ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی . رجوع به عمر هلالی شود.
عمر حموی . [ ع ُ م َ رِ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن احمد حزمی حموی . وی وقت شناس بود و او را ارجوزه ای است به نام الیواقیت فی علم المواقیت که در ...
عمر حموی . [ع ُ م َ رِ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن علی . رجوع به ابن فارض (ابوحفص و ابوالقاسم ...) و عمر (ابن فارض ...) شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.