عامر
نویسه گردانی:
ʽAMR
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن طُفیل بن مالک بن جعفر العامری از بنی عامربن صعصعة. از شعرا و بزرگان عرب در جاهلیت بود. مولد و منشاء او به نجد بوده است . او مردی بود با جود و کرم که به امر او همواره در بازار عکاظ بواسطه ٔ جارچی آمادگی خود را جهت هرگونه خدمت به مردم اعلام میداشت او در سنین پیری اسلام را درک نمود و در مدینه خدمت حضرت رسول رسید حضرت او را به اسلام دعوت کرد او شرائطی داشت که از جمله بعد از حضرت ولی امور باشد و آخر الامر تسلیم نشده و بدون نتیجه بازگشت و در ضمن راه در سال 11 هَ . ق . وفات یافت و در ریحانة الادب است که در سال 632 م . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ). و رجوع به ریحانة الادب شود.
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ اقطع. رجوع به عمر اقطع شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن اسنفداد کاتب . از شعرای مصر بود و دیوان او پنجاه ورقه است . (از الفهرست ابن الندیم ).
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ )ابن عثمان بن شاهین . رجوع به ابوحفص (عمر...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن یعقوب مرینی . رجوع به ابوعلی (عمربن ابی سعید...) و عمر مرینی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عدیم . رجوع به ابن العدیم و عمر (ابن احمدبن هبةاﷲبن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن علاء. وی از موالی و عامل مهدی عباسی بر طبرستان بود. او را از فرماندهان بزرگ و شخصی سخی و دوراندیش دانسته اند و...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن ابی طالب (ع ). مشهور به عمر اکبر. از فرزندان امیرالمؤمنین (ع ) است و مادر او ام حبیبة بوده است . و بطنی از...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن احمدبن لیث . رجوع به عمر لیثی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن احمد انصاری . رجوع به عمر انصاری شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن بدوح . رجوع به ابن البدوح و عمر قلعی (ابن علی بن ...) شود.