اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عبی

نویسه گردانی: ʽBY
عبی . [ ع ُب ْ با ] (ع ص ) زنی که فرزندش نمیرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
ابی . [ اَ ] (ع اِ) اَب ، در حالت جری : ابوبکربن ابی قحافه . علی بن ابیطالب .
ابی . [ اَ بی ی ] (ع ص ) اباکننده . سرزننده .سرکش . جامح . ممتنع. آنکه سر باززند از. انکارکننده :و شرف نفس هرآینه از تحمل حیف ابی تواند بود (...
ابی . [ اَب ْ با ] (اِخ ) نام نهری میان کوفه و قصر بنی مقاتل . || نام نهری بواسط عراق . || نام چاهی بمدینه بنی قریظه را. || نام چاهی ...
ابی . [ اُ ب َی ی ] (ع اِ) نامی از نامهای مردان عرب .
ابی . [ اَ بی ی ] (ع اِ) نامی از نامهای مردان عرب . || شیر. اسد.
ابی . [اَب ْ بی ] (ص نسبی ) منسوب به اب ّ، شهری به یَمَن .
ابی . [ اُ ب َی ی ] (اِخ ) ابن دعثعث الخثعمی .قاتل معدیکرب پدر عمرو. رجوع به حبط ج 1 ص 139 شود.
ابی . [ اُ ب َی ی ] (اِخ ) ابن عماره . یکی از صحابه ٔ رسول صلوات اﷲ علیه و بخاری در تاریخ کبیر این نام نیاورده است چه گویند او به ابوابی ...
ابی . [ اُب َی ی ] (اِخ ) ابن کعب بن قیس بن عبیدبن زیدبن معاویةبن عمروبن مالک بن النجار الأنصاری النجاری . مکنی به ابوالمنذر و ابوالطفیل ...
ابی . [ اُ ب َی ی ] (اِخ ) ابن کعب بن قیس بن مالک بن امری ءالقیس . یکی از گردآورندگان قرآن است .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲۳ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.