اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عبی

نویسه گردانی: ʽBY
عبی . [ ع ُب ْ با ] (ع ص ) زنی که فرزندش نمیرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
ابی رنج . [ اَ رَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بی رنج . مستریح : تو زین پندها هیچگونه مگردچو خواهی که مانی ابی رنج و درد.فردوسی .
ابی شای . [ اَ ] (اِخ ) (پدر عطا) نام ارشد اولاد صرویه خواهر داود و برادر یوآب .
ابی مغز. [ اَ م َ ] (ص مرکب ) بیخرد. بی مغز.
ابی ملک . [اَ م ِ ل ِ ] (اِخ ) ۞ (پدر من شاه است ) نام سه تن در توریة: اول پادشاه خونخوار فلسطینی که سارا را بحرم خود برد و سپس به ابراه...
ابی عدس . [ اَ ع َ دَ ] (معرب ، اِ مرکب ) رجوع به ابوعدس شود.
ابی عزر. [ ] (اِخ ) (پدر یاری ) نبیره ٔ منسّه . (قاموس کتاب مقدس ).
خون آبی . (اِ مرکب ) زردآب . (یادداشت مؤلف ).
شیر آبی . [ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از نهنگ است . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || تمساح . (ناظم الاطباء). رجوع به تمساح شود.
صاعد آبی . [ ع ِ دِ ] (اِخ ) رجوع به صاعدبن علی شود.
صاعد آبی . [ ع ِ دِ ] (اِخ ) رجوع به صاعدبن محمد شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۲۳ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.