عتل
نویسه گردانی:
ʽTL
عتل . [ ع َ ت ِ ] (ع ص ) مرد شتابنده به بدی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
اتل . [ اَ ت َ ] (اِ) قسمی کرم که در زیر خاک مرطوب یافت شود و در بوشهرآنرا چون چشته و گیم بر سر قلاب کنند صید ماهی را.
اتل . [ اُ ت ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَوْتَل . و اَوتل بمعنی سیرشکم و مرد پرشکم از شراب . (منتهی الارب ): قوم اُتُل ٌ؛ ای شِباع .
اتل . [ اُ ت ُ ] (اِ) در تداول زنان لغتی اهریمنی بمعنی شکم : اُتلش پیش آمده است ؛ آبستن شده است . || در محاوره ٔ عوام ، اتومبیل . || مان...
اتل . [ اَ] (ع مص ) گام نزدیک نهادن هنگام خشم . || اتل من الطعام ؛ سیر شدن شکم از طعام . (منتهی الارب ).
اتل . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) رود بزرگیست که در ممالک خزر وارد شده و از مملکت روس و بلغار میگذرد. بعضی گفته اند اِتِل نام قصبه ای از بلاد خزر است ...
اطل . [ اِ ] (ع اِ) تهیگاه . ج ، آطال . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). اِطِل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). تمام خا...
اطل . [ اِ طِ ] (ع اِ) رجوع به اِطْل شود.
اطل . [ اُ ] (ع اِ) چیزی : ماذاق َ اطلاً؛ نچشید چیزی را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة).
اطل . [ اَ طَ ] (اِخ ) جایی است نزدیک کوفه از طرف جهینه که در آغاز ایام فتوح لشکریان مسلمانان بدانجا فرودآمدند. (از مراصدالاطلاع ).
عاطل . [ طِ ] (ع ص ) بیکاره . بیهوده . تهی . فارغ : آن دیگر که از پیرایه ٔ خردی عاطل نبود. (کلیله و دمنه ). چون سریر دولت از منصب شاهی خالی...