عج
نویسه گردانی:
ʽJ
عج . [ ع َج ج ] (ع مص ) برداشتن آواز و بانگ کردن . (اقرب الموارد) (از شرح قاموس ) (منتهی الارب ) (از آنندراج ). أفضل الحج العج والثج . (لسان العرب ). || زجر کردن ناقه را به لفظ عاج عاج . (منتهی الارب )(اقرب الموارد). || نیک ماهر شدن قوم در فنون رکوب . (اقرب الموارد). || سخت وزیدن باد و برانگیختن گرد و غبار را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || غریدن تندر. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
خنگ عاج . [ خ ِ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از تخت عاج است : چو نزدیکترگشت با خنگ عاج همی بود یازان بپرمایه تاج .فردوسی .
عاج عاج . [ ج ِ ج ِ ] (ع اِ صوت مرکب ) کلمه ای که بدان شتر ماده را زجر کنند. (منتهی الارب ).
آج دوجمش . [ م ِ ] (اِخ ) شعبه ای از رود قزل اوزن .
آج آقایان . (اِخ ) (نهر...) رجوع به سومبار شود.
اسکریمشاو/عاج تراشی/ Scrimshawهنری است عامیانه مختص آمریکای شمالی، هرچند کسی نمی داند که از کجا شروع شد یا چگونه نام یافت. مردم بومی آلاسکا و کانادا ق...