اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عجب داشتن

نویسه گردانی: ʽJB DʼŠTN
عجب داشتن . [ ع َ ج َ ت َ ] (مص مرکب ) شگفت داشتن . به شگفت بودن . تعجب کردن :
عجب دارم ار شرم دارد ز من
که شرمم نمیآید از خویشتن .

سعدی .


عجب دارم از خواب آن سنگدل
که خلقی بخسبند از او تنگدل .

سعدی (بوستان ).


بخندید و بگریست مرد خدای
عجب داشت سنگین دل تیره رای .

سعدی (بوستان ).


عجب میداشتم دیشب ز حافظ جام پیمانه
ولی منعش نمیکردم که صوفی وار می آورد.

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.