اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عدل

نویسه گردانی: ʽDL
عدل . [ ع َ ] (ع مص ) داد دادن . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عادل . [ دِ ] (اِخ ) لقب انوشروان است : همی نازد بعهد میر مسعودچو پیغمبربه نوشروان عادل . منوچهری .به آنچه ملک عادل انوشروان کسری بن قباد ...
عادل . [ دِ ] (اِخ ) ابن علی بن عادل حافظ معلم . از شعرای سده ٔ دهم . کتاب «ترجمان » علامه ٔ جرجانی را به ترتیب حروف هجا مرتب کرده است . رج...
عادل آباد.[ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در چهارهزارگزی جنوب باختری شیراز. این ده در جلگه واقع شده ...
عادل آباد. [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کامفیروز بخش اردکان شهرستان شیراز. این ده در 62 هزارگزی خاور اردکان کنار راه فرعی پل خان به ...
عادل آباد. [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسله ٔشهرستان خرم آباد. در 2هزارگزی شمال باختری الشتر و 2هزارگزی شمال باختر شوسه ٔ خر...
عادل اول . [ دِ ل ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) لقب سیف الدین ابوبکر ایوبی برادر سلطان صلاح الدین است . رجوع به سیف الدین ابوبکر شود.
امیر عادل . [ اَ رِ دِ ] (اِخ ) به سبکتگین پدر سلطان محمود غزنوی اطلاق میشد. (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 491). رجوع به سبکتگین شود.
عادل صفوی . [ دِ ل ِ ص َ ف َ ] (اِخ ) تخلص شاه طهماسب صفوی است . رجوع به طمهاسب شاه اول در این لغت نامه و الذریعه ج 9 ص 663 شود.
سارق عادل . [ ؟ دِ ] (اِخ ) از امرای قرن هشتم ، وی در مبادی احوال شحنه ٔ دارالسلام بغداد بود. بعد از آن نوکر سلیمان بیگ شد و روز بروز مهم او...
صاحب عادل . [ ح ِ ب ِ دِ ] (اِخ ) وزیر ابوکالیجار ۞ مرزبان بن سلطان الدولة بود. بعد از فوت ابوکالیجار پسر وی منصور فولادستون به اغوای مادر خو...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.