عذاب
نویسه گردانی:
ʽḎʼB
عذاب . [ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ولدیان بخش حومه ٔ شهرستان خوی ، واقع در نه هزاروپانصدگزی جنوب خاوری خوی و سه هزارگزی خاور شوسه ٔ خوی به سلماس جلگه . سکنه 224 تن . آب آن از رود قطور و محصولات آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنها جوراب بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ازاب . [اِ ] (اِخ ) آبی است بنی عنبر را. (از منتهی الارب ).
ازعب . [ اَ ع َ ] (ع ص ) ناکس کوتاه بالا و زشت هیأت فربه . (منتهی الارب ). ستبر.
کنایه از آرامش و ایمنی به حد کمال موجود بودن.
دریا رفته است تو گویی به خواب - هیچ نمی خورد تکان آب از آب
رفته گویی همه ذرات به خواب - ن...